سید محمد رضا هاشمی زاده
زمــــان دارد ســـــرِ نـاساز گـــاری با زمیـــن حتی
ازاین بازی خودش هم خسته شد نقش آفرین حتی
منـم از شاخه ای افتاده برگی خشک وسر گردان
مرا با خود ببـر،ای چشمه ی جـاری همـــین، حتـی
ندادی سهــــم چشما نم به جـــز شبهـــای بارانی
که بنویسم تورا من خیس،هرشب بیش ازاین حتی
به شعر من نمی گنجی که توشیـرین ترین شـوری
برایت تا بگویم صد غـــــــزل دریـــــــا تـــرین حتی
در این بی تکیه گاهـی ها چه تنهــا مانده ام حالا
ســراغم را نمی گیــــری، تو هم ای نازنیـن حتی
سید محمد رضا هاشمی زاده