دادا بیلوردی
کار هر بز نیست خرمن کوفتن
شخصی آمد پیشِ من
گفت بر من زور می گویـد حسن
عـاشقِ آن دختـرش هستـم بـه قصدِ ازدواج
دیــد بیـکارم بـه معدن بُـرد و گفتـا : تــا زمـانـی کـوه کَن.
بـر کلنگ و بیـل هم عادت ندارم ، بچّـه ی شهرم ، چـه بـاید کرد آخ ؟
هیچ می دانی که سنگ اندازیِ آن پیـر بوده سرشکن؟...
گفتم : آخر « کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد کهن »
حـرفِ بیـهوده نـزن
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم آبان ۱۳۹۴ ساعت 19:2 توسط علی هوشمند
|