خواجه عبدالله انصاری
یک چند به کسب یاد تو ورزیدم،
باز یک چندی بیاد خود ترا نازیدم ،
دیده بر تو آمد
با نظاره پردازیدم،
اکنون که یاد بشناختم
خاموشی گزیدم،
چون من کیست که این مرتبت را سزیدم ،
فریاد از یاد بی اندازه
و دیدار بهنگام و ز آشنایی بنشان ،
وز دوستی به پیغام.
الهی !
آتش یافت
با نور شناخت آمیختی
و از باغ وصال نسیم قرب انگیختی .
باران فردانیت بر گرد بشریت ریختی،
با آتش دوستی
آب گل سوختی
تا دیده ی عارف را دیدار خود آموختی.
کریما!
گرفتار آن دردم
که تو دوای آنی ،
در آرزوی آن سوزم
که تو سرانجام آنی ،
بنده ی آن ثناام که تو سزای آنی .
من در تو چه دانم تو دانی ،
تو آنی که خود گفتی و چنان که گفتی آنی
راز و نیاز
در کودکی پستی
در جوانی مستی
در پیری سستی
پس کی خدا پرستی
*
اگر بر هوا پری مگسی باشی
و اگر بردریا روی خسی باشی ،
دلی بدست آور تا کسی باشی
*
الهی هر که را عقل دادی چه ندادی ؟
و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟
الهی اگر کاسنی تلخ است
از بوستان است
و اگر عبداله مجرم است
از دوستان است
*
الهی اگر گوئی بنده من ،
از آسمان می گذرد خنده من .
و این رباعی خواجه خیلی عبرت انگیز است :
عیب است بزرگ بر کشیدن خود را
از جمله خلق برگزیدن خود را
*
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را
الهی
یکتای بی همتائی
و قیوم توانائی،
بر همه چیز دانائی
و بینائی
و بی عیب مصفائی
و از شریک مبرائی ،
مسند نشین استغنائی ،
چشمه الوهیت بتو زیبد ملک خدائی
*
الهی در جلال رحمانی
و در کمال رحیمی ،
نه محتاج مکانی و نه آرومند زمانی ،
نه کس بتو ماند و نه بکس مانی ،
پیداست که در میان جانی ،
بلکه جان زنده بچیزی است که تو آنی !
*
الهی به وجود خود قائمی
و بشکر خود مشکور ،
بعلم عارف نزدیکی و به جهل جاهل در افترانی
الهی ترا به عظمت ستودن وسیله سروز است و بشکر نعمت تو زبان گشودن مرتبه غرور است
الهی بر هر که داغ محنت خود نهادی خرمن وجودش را بباد نیستی بردادی .
الهی هر که ترا شناخت هر چه غیر از تو بود بینداخت .
*
الهی چون در تو نگرم از جمله تاج دارانم
و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم
خاک بر باد کردم
و بر تن خود بیداد کردم
و شیطان را شاد
*
الهی در سر خمار تو دارم
و در دل اسرار تو دارم
و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم
ستایش و ثنای تو گویم
و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
*
الهی ظاهری داریم بس شوریده
و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده
و دیده ای پر آب
گاهی در آتش می سوزیم
و گاهی در آب دیده غرق .
*
الهی از کشته تو خون نیاید
و از سوخته تو دود ،
کشته تو بکشته شدن شاد
و سوخته تو بسوختن خوشنود.
الهی من کیستم که ترا خواهم
چون از قسمت خود آگاهم ،
از هر چه می پندارم کمترم .
*
الهی عاجز و سرگردانم
و درمنده و حیرانم .
نه آنچه را دارم دانم.
الهی اگر ترا باید
عبداله آن کند که شاید
و اگر خود را باید عبداله آن کند که نشاید ،
*
الهی عزت و کبریائی از آن تو
و در قیامت مطیعان راحله احسان تو.
*
ای کریمی که بخشنده عطایی
و ای حکیمی که پوشنده خطایی
و ای صمدی که از ادراک ما جدایی
و ای ذات یکتایی که در ذات و صفات بی همتایی
و ای قادری که خدائی
و ای ذات یکتایی که در ذات و صفات بی همتایی
و ای قادری که خدایی را سزایی
و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی،
جان ما را صفای خود ده
و دل ما را هوای خود ده
و چشم ما را ضیای خود ده
و ما را از فضل و کرم خود آن ده که آن به .
*
الهی عذر ما بپذیر
و بر عیبهای ما مگیر ،
الهی همه عمر خود بر باد دادیم
و بر تن خود بیداد ،
بود و نبود ما یکسان از غم ،
ما را شادی رسان
*
الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست .
دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیست .
الهی بنیاد توحید ما خراب ,
باغ امیدما بی آب مکن .
الهی بر سر ما خاک خجالت نثار مکن
و ما را ببلای خود گرفتار مکن .
الهی فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران می نگرید ،
بدرویشان و مسکینان نگرید .
الهی تو کریمی را والاتری
که در آخرت بدان چشم
که در مطیعان نگری
در عاصیان نگری.
*
الهی بهشت بیتو جای شادی نیست
و جز از دوستی تو روی آزادی نیست.
الهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود
و قناعتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود.
الهی دستم گیر که دست آویز ندارم
و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
الهی تحقیقی ده که از دنیا بیزار شویم
و توفیقی ده که در دین استوار شویم .
الهی تو بساز کار من
و منگر بکردار من !
الهی
تو بساز که
دیگران ندانند
و تو بنواز
که دیگران نتوانند.
الهی دلی ده
که طاعت افزون کن
د و توفیق طاعتی که
به بهشت رهنمون کند .
الهی دلی ده که
در آن آتش هوی نبود
و سینه ای ده که
در آن رزق و ریا نبود.
الهی دیده ای ده که
جز ربوبیت تو نه بیند
و دلی ده که داغ عبودیت تو گزیند
و نفسی که حلقه عبودیت تو در گوش کند
و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند.
الهی
یافت تو
آرزوی ما است
و دریافت تو
نه بقوت بازوی ما است .
آنرا که خواندی واسطه ای در میان نبود
و آنرا که راندی هیچ گناهی نکرده بود
.
الهی آنچه تو کشتی آب ده
و آنچه عبداله را کشت بر آب ده !
*
3
الهی
ما را در دنیا معصیت می کردیم
حبیب تو محمد (ص) غمگین میشد
و دشمن ابلیس شاد،
الهی اگر فردا عقوبت کنی
باز حبیب الله العالمین دوست تو محمد (ص) اندوهگین شود
و دشمن تو و ما شاد گردد.
الهی دو شادی به دشمن مده
و دو اندوه بر دل دوست خود محمد (ص) منه.
الهی اگر پرسی حجت نداریم
و اگر بسنجی بضاعت نداریم
و اگر بسوزی طاقت نداریم .
مائیم همه مسلمان بیمایه
و همه از طاعت بی پیرایه
و همه محتاج و بی سرمایه
الهی چون نیکان را استغفار باید کرد ،
نانیکان را چه باید کرد ؟
الهی مبینی
و میدانی
و برآوردن می توانی .
الهی چون همه آن کنی که می خواهی
پس از این بنده مفلس چه می خواهی .
الهی آمرزیدن مطیعان چه کار است .
کرمی که همه را نرسد چه مقدار است ؟
الهی آفریدی رایگان و روی دادی رایگان .
پس بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان .
الهی محبت تو بجان است .
محبت دوستان تو هم بجان است
و با غیر ایشان تاب جان است .
الهی به حور قصور ننازیم اگر نفسی با تو پردازیم ،
اگر بدوزخ بری دوی دار نیستیم
و اگر به بهشت بری خریدار نیستیم.
الهی دعا بدرگاه تو لجاج است ،
چون دانی که بنده به چه محتاج است.
الهی عبداله کاش خاک بودی
تا نامش از دفتر جهان پاک بودی.
الهی همه از تو ترسند
و عبداله از خود
زیرا که از تو نیکی آید
و از عبداله بدی.
الهی اگر چه نور در عبادت است ،
اما کار به عنایت است .
الهی اگر چه شب فراق تاریکست
دل خوشدارم که صبح وصال نزدیک است .
الهی آنرا که خواهی آب در خوی او روانتر است
و آنرا که نخواهی چه درمان است.
الهی در اصطفاء در دامن آدم تو ریختی
و گرد عصیان بر فرق ابلیس تو بیختی !
از روی ادب ما بد کردیم ،
اما در حقیقت تو فتنه انگیختی !!!
استغفرالله و اتوب الیه.
الهی
چون آتش فراق داشتی
با آتش دوزخ چه کار داشتی .
*
الهی
روزگاری ترا می جستم
خود را می یافتم .
اکنون خود را می جویم
ترا یافتم.
*
الهی
بر عجز و بیچارگی خود گواهم
و از لطف و عنایت تو آگاهم !
خواست خواست تو است
من چه خواهم ؟
( من چه دانم ؟)
الهی چون سگ را بار است
و سنگینی را دیدار است .
پس عبداله را
با ناامیدی
چه کار است !