زهرا نادری بالسین شریف آبادی

 

 

عصبانیم ازدست پلکهایم

وقتی نگاهت میکنم

چرا میزنند؟

 

 

 

زهرا نادری بالسین شریف آبادی

 

 

توفان دلتنگی

شاخه های دلم را

به پنجره ی خاطرت میکوبد

اما تو حواست جای دیگریست

 

 

الهه دهقان

 

دلتنگی که می آید

دلت پروازمی کند

اماافسوس...

مانندپرنده ای درقفس

فقط به در و دیوارقلبت می خوری

 

 

زهرا نادری بالسین شریف آبادی

 

باخون گلویش شست
آبروی آل سفیان را
وامضاء کرد پرونده پدررا

زهرا نادری بالسین شریف آبادی

 

آسمان
وارونه شده است
ازشدت غم تاسوعا
مگر "قمر"به زمین میافتد!!!؟؟

علیرضا خسروی

به جای نان "جان داد"

وبه جای آب "خون سرخش را"

بابایی که می دانست

قدر آب ونان این خاک را

کرم عرب عامری

 

 

دیکته نه

بگذار خودم بنویسم

امین الله دهقان

 

گیرم  که  وزد  نسیم  و  بارد  باران


آه  از انسان ...

محمد قلی نسب

 

کوتاهی عمر

و یک عمر، کوتاهی...؛

آهم دو چندان می‌شود گاهی

 

 

محمد رضا راثی پور

 

این لحظه‌ها عجول و سراسیمه طی شدند،

آنسان که آهوان برمند از خروش شیر،

آنسان که سارها بپرند از صدای تیر.

 

 

محمد رضا راثی پور

 

 

غروب می‌کوشید

که یکنواخت کند

هرچه نور و ظلمت بود،

شب آمد

و به فسونی ازو

مجال ربود.

 

 

 

محمد رضا راثی پور

 

گفتی که وقتی بیایی

گرمای مهرت کند پاک اشک جدایی؛

قندیل بسته ست اشکم، کجائی؟

 

 

معصومه عیسی وند

 

 

سالهاست رفته‌ای و طاقتم سر آمده،

 

آمدی شبی،

 

آفتاب از کدام سو درآمده؟

 

 

 

زیتا رضایی

 

 

مچاله می‌شوم در سایه‌ام


و می‌شمارم شمعهای تولدم را؛


چقدر به مرگ نزدیکتر شده‌ام!

 

 

 

زیتا رضایی

 

بهار که نباشد، هیچ فصلی زیبا نیست، حتی پاییز.

الهه تاجیک زاده

 

سالهاست مرده‌ام،


گاهی به خروش یک موج


سر در می‌آورم از اوج.

 

 

علی کاملی

 

 

افتاد...

عکس دست تو

روی لب فرات.

 

 

 

علیرضا فولادی

 

تو تابستانی،

اما من بهارم؛

مرا کمتر بسوزان!

ببین!

طاقت ندار...م....

 

 

 

علیرضا بهرهی

بهانه

 

دیشب گلی خواب تو را دید

امروز باران برای باریدن بهانه گرفت

 

 

علیرضا بهرهی

 

 

خوشبخت ترین بیچاره


عاشقیست که هیچ وقت نمی فهمد


چقدر بیچاره است