ای اشکهایم! 

درد غربت انسان را درمانی  جز رهایی نیست.

مرا به  رودهای جاری مژده دهید.

مرا به آینه ها برسانید .

مرا به زلالی ها لبخند ها  سیب ها مژده دهید .

  مرا به باران برسانید .

مرا جاری باشید .

مرا دریا باشید.  

      دیگر تحمل در برکه ماندنم نیست . دیگر نیست.

 

***

ای  لحظه هایم !

لحظه های  سرخ عشق باشید . 

لحظه ی  نور و زمزمه وسلام باشید .

لحظه ی من باشید .

که احساس می کنم .

دیگر با لحظه هایم حرفی نمانده است .