ابراهیم حسنلو رادمهر
ای اشکهایم!
درد غربت انسان را درمانی جز رهایی نیست.
مرا به رودهای جاری مژده دهید.
مرا به آینه ها برسانید .
مرا به زلالی ها لبخند ها سیب ها مژده دهید .
مرا به باران برسانید .
مرا جاری باشید .
مرا دریا باشید.
دیگر تحمل در برکه ماندنم نیست . دیگر نیست.
***
ای لحظه هایم !
لحظه های سرخ عشق باشید .
لحظه ی نور و زمزمه وسلام باشید .
لحظه ی من باشید .
که احساس می کنم .
دیگر با لحظه هایم حرفی نمانده است .
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۴ ساعت 18:2 توسط علی هوشمند
|