مولا ویلا نداشت
***
گفتم: چيزي بخوان .
گفت: شرمنده ام .
يک سال است چيزي نگفته ام .
گفتم: براي عاطفه اي که در ما مرده است
رحمالله من يقرء الفاتحة معالصلوات!
گفتم: چيزي بخوان .
گفت: رويم سياه،
آخر ميداني که . . .
گفتم: ميدانم، خشکسالي است
اما در کيفهاي سامسونت هم
يک خروار مضمون ناب خفته است . . . .
شاعران پروازي
هتل بازي
آدمهاي از خود راضي
دکه هاي سکه سازي!
اصلا مردم حق دارند کاسه انوري را بر سرتان خرد کنند .
کارمندان هنر فقط گزارش کار پر ميکنند .
وقتي تابوت عاطفه بر زمين مانده بود،
جمعي به جيغ بنفش ميانديشيدند
و براي کشف زوزه صورتي
هفت مرتبه اليوت و اکتاويوپاز را ورق ميزدند
چقدر وقت ما صرف آدامسهاي بادکنکي شد .
بعضي شعرهايشان را
به مينا و آيدا و سوزي تقديم ميکردند .
احمقترها براي گرفتن نوبل
به شبکه هاي بيبيسي و واشنگتن دخيل ميبستند . . . .
ميترسم روزي بهنام تمدن
به گردن بعضي زنگوله بياندازند!
ميترسم شلوارهاي جين و چارلي، کار دستمان بدهد
و شکلاتهاي انگليسي دهانمان را ببندد .
گاوهاي چشمچران، آزادانه در خيابان ميچرند
پسرخواندههاي مايکل جاکسون به دانشگاه ميروند .
اينشتين بيخوابگاه ميماند .
ديوار مسافرخانه هاي ناصرخسرو
فرمول نسبيت را از بر ميکند .
با اين همه در دانشگاه ما
يک استاد ننر پاپيون ميزند
و فرانسه صحبت ميکند .
شعراي سبک قصيده و عينک
براي اهل قبور شعر ميخوانند .
بوفالوهاي آمريکا خليجفارس را شخم ميزنند .
برادرم با پوتين هاي کهنه سربازيش
بسيج ميشود
مادرم آب و آيينه و قرآن را ميآورد
پدرم "فالله خير حافظا" را ميخواند
اما بعضي خاطرشان جمع است
که ناوگان آمريکا
به استخرهاي سرپوشيده شان کاري ندارد . . . .
شرکتهاي ثبت نشده،
سياستبازان لرد مستضعف،
جيببرهاي با جواز،
جيببرهاي بيجواز،
مقاطعه کاران خيابان زعفرانيه
شرکت صادرات زعفران
شرکت صادرات فرش . . .
خجالت هم چيز نايابيست
حتما بايد مساله جنگ بماند براي بعد از جنگ
سياستبازان باز سرگيجه گرفته اند
باند ارتشاء
باند زنا
اصلا گور پدر مال دنيا
رياضتکش به ويلايي بسازد!
اصلا با اين طرح چطوريد؟
جان دادن از ما،
طرح اقتصادي از شما! . . .
بيا به آفتابي نهج البلاغه برگرديم
چرا نهجالبلاغه را جدي نميگيريم؟
مولا ويلا نداشت
معاويه کاخ سبز داشت
پيامبر به شکمش سنگ ميبست
امام سيبزميني ميخورد
البته به شما توهين نشود
بعضي براي جنگ شعار مي دهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه مي روند.
پيش از آنکه بر من حد تهمت جاري کنيد
من بر خويشتن حد وجدان جاري کردهام
من دو شاهد عادل دارم:
قرآن و نهج البلاغه .
من چاپلوس نيستم
تملق نميگويم
اما قدر امام را ميدانم
بياييد قدر مردم را بدانيم
بياييد مثل مولا با مردم همدردي کنيم
بياييد امام را اذيت نکنيم
بياييد امام را نصيحت نکنيم .
اردوگاههاي فلسطيني را نگاه کن
ابوالفضل با مشک تشنه برميگردد .
صداي گريه رقيه را ميشنوي؟
گورباچف و ريگان هم کانديد صلح نوبل شدهاند .
قرآن فهد زيباتر از قرآن قابوس چاپ ميشود
عرفات شلوار اسرائيلي ميپوشد
اما سازمان ملل هنوز جلسه تشکيل نداده است
تا به علياصغر شير خشک برسد
علياصغر بايد تا ماه آينده صبر کند .
راستي ياد شهيدان بيتالمقدس به خير!
جهانآرا که بود؟
حاج همت که بود؟
حاج عباس از دنيا يک قرآن جيبي داشت .
شهيد خرازي
شهيد نوري
سرداران بيدست
شهيدان گمنام
بييادنامه
بيسنگ قبر .
عاصمي پودر شد
يوسف نوشته بود:
"خدايا، يوسف هم شهيد ميشود
او را بيامرز . "
اسماعيل وصيت کرد روي قبرش بنويسد:
"پر کاهي تقديم به آستان الهي . "
امسال هيچ شاعري با حلق اسماعيل همصدا نشد
راستي شماره قطعه شهدا چند بود؟ !
اين روزها مردم را با هوشيار و بيدار خواب ميکنند!
خنده و چشمبندي
شوهاي تالار وحدت
هنرمندان فخرفروش
خدا کند روايت فتح را فراموش نکنيم .
امسال در جلوي امجديه کوررنگي بيداد ميکرد
امسال همهچيز را
يا آبي ديديم يا قرمز .
امسال هم انصافهاي ما حسابي چرت زد
امسال وجدانهاي ما آنفولانزا گرفت
امسال تاکسيها به پاهاي قطع شده
با دنده چهار احترام گذاشتند .
چرا بايد از زير روسريهاي ژرژت
رشته هاي جهنم شعله بکشد
مگر اينجا الجزاير است
امسال در خيابان وليعصر
هيچکس مثل خود آقا غريب نبود!
يکروز يک کراواتي سرمايهدار
با بنز قهوهاياش از جلوي پايم ويراژ داد
و به عباي وصلهدارم وصلههاي عوضي چسباند .
ديشب جلوي ميهمانم تخممرغ آبپز گذاشتم
ديشب مادرم با چاي و کشمش سر کرد .
او قلبش براي انقلاب ميتپد
اما وسعش نميرسد يک نوار قلب بگيرد
و من ميدانم که نوار قلب هم
همه منحنيهاي دردش را نشان نميدهد .
مادرم دفترچه خدمات درماني ندارد
و هميشه ابوالفضل به دادش ميرسد
او براي شهيدان اشک ميريزد
حلوا ميپزد
و به ما ياد ميدهد که چگونه شبهاي جمعه
با چهار قاشق حلواي نذري سير شويم .
او قبر شهيدان را با دست ميشويد،
بوي فقر و غربت
تمام پرچمهاي سبز و سرخ را به بوسه ميگيرد .
وقتي باد چادر وصله دارش را تکان ميدهد
او يک شب خواب خيمه هاي امام حسين (ع) را ديد
خواب زينب را
خواب رقيه را
و فردايش مرا به آقا سپرد و روانه کرد
يکبار هم در خواب
آينده سبز برادرم را ديد
و فردا وقتي خوابش را تعريف ميکرد
مارش حمله ميزدند .
او نميداند کاديلاک چه جانوريست
و داخل هواپيما چه شکليست
اما خوب ميداند
که شمشير امام حسين (ع) از طلا نبوده است
و امام زمان در جزيره خضرا نيست .
او قلبش براي انقلاب ميتپد
و هر شب دعا ميکند که پيروزي با امام باشد .
و آقا بيايد .